شبكه بهداشت و درمان فردوس
ميلادمبارك
اميدهمه پابه عرصه وجود گذاشت
وقتي حضرت خديجه با رسول خدا ازدواج كرد، زنان مكه او را ترك كردند. هيچ يك از زنان مكه به او سر نمي زدند و حتي به او سلام هم نمي دادند. خديجه از تنهايي خود ناراحت شد و از اين ناراحتي هراسان شده بود. او وقتي به فاطمه باردار شد، فاطمه از داخل رحم با مادرش حرف مي زد و به او آرامش مي داد. خديجه اين مطلب را از پيامبر (ص) پنهان كرد. روزي رسول خدا متوجه شد و به خديجه فرمود: جبرئيل به من گفته، آنچه در رحم داري دختر است و فرزندانش هم پاك و پاكدامنند.
مدت زيادي نگذشته بود كه حضرت خديجه سراغ زنان قريش و بني هاشم رفت و گفت: «مثل همه زنان كه در هنگام زايمان از يكديگر مراقبت و پرستاري مي كنند مرا هم پرستاري كنيد.» آنها پيغام دادند چون حرف ما را گوش ندادي و با محمد يتيم ابوطالب در حالي كه فقير بود ازدواج كردي نمي توانيم از تو پرستاري كنيم.
خديجه از اين پاسخ رنجيده خاطر گشت، اما در يكى از همين روزها در حالى كه او همچنان در بستر آرميده بود، چهار زن گندمگون و بلندبالا مشاهده نمود كه بر او وارد شدند. خديجه كه از ديدن آنان در هراس شده بود به تكاپو افتاد اما يكى از زنان او را آرام نمود و گفت:
«اى خديجه! اندوهگين و هراسناك مباش، ما از جانب خدا به سويت آمده ايم و خواهران تو هستيم، من ساره همسر ابراهيم خليلم و اين آسيه همسر فرعون است و آن يكى مريم دختر عمران و چهارمين ما صفورا دختر شعيب است.»
در اين هنگام چهار زن در چهار سوى خديجه (س) قرار گرفتند و حضرت خديجه (س) حمل خود را بر زمين نهاد و نورى از او ساطع گرديد كه شرق و غرب عالم پرتوافكن شد.
نورى كه به خانه هاى مكه راه يافت و همه را در حيرت فرو برد. پس از آن ده فرشته همراه با طشت و ابريقى مملو از آب كوثر از آسمان فرود آمدند. آن بانويى كه در پيش روى خديجه قرار داشت مولود را با آن آب شستشو داده و جامه كه از شير سفيدتر و از عنبر خوشبوتر بود بيرون آورد. با يكى تن مولود را پوشاند، و ديگرى را مقنعه او قرار داد آن گاه دست خود را بر لبان كودك نهاد و او را به سخن گفتن وادار نمود، فاطمه دهان گشود و چنين فرمود: «اشهد ان لا اله اللّه و اشهد ان محمد رسولاللّه سيدالانبياء و ان بعلى سيدالاوصياء و ولدى سادة الاسباط.»
آن گاه يكايك بانوان را سلام داده به نامشان خواند. آنها هم با رويى گشاده مولود فرخنده را مورد ملاطفت قرار دادند. حوريان بشارت تولد او را به آسمانها بردند. در آسمان از يمن قدوم او نورى پديدار آمد و ساطع گرديد كه تا آن زمان سماواتيان چنين نورى را رؤيت ننموده بودند.
بانوان خديجه را شادباش گفته از ميمنت و مباركى و طهارت نسلش سخنها گفتند. خديجه با سرورى زايدالوصف كودك را در آغوش كشيد و با دنيايى اميد و آرزو پستان در دهان او گذارد.
نظر دهید